فکر نمی کنیم که رنج بشر امروز و افسردگی قرن و این احساس خستگی و روزمرگی از کجا است؟ و حتی خود شخص نمی فهمد چرا حالش این گونه است. می بینیم افرادی که سرگشته و حیران اند، حتی خود نمی دانند چه می خواهند. افسرده حال و خسته از خواب بلند می شوند؛ با بی حالی و بی انگیزگی دست و رویی می شویند، با همین حال صبحانه ای می خورند، می بینند راضی نیستند، چیزی کم دارند اما نمی دانند چه کم دارند. از سر ناچاری سراغ کامپیوتر یا دوستی می روند؛ گپی می زنند اما باز ناراضی و خسته هستند، وجودشان ارضا نمی شود. احساس می کنند غمی دارند، چیزی کم دارند. پارکی می روند، خیابانی می روند، سیگاری می کشند و... اما بالاخره گم شده ی خود را نمی یابند و فقط به دور خود چرخیده، خسته به خانه باز می گردند و باز فردا همین یکنواختی و تکرار و شبگردی های خسته و مأیوس ! آن ها گرفتار سرگردانی و روزمرگی و تکرار مکررات و مرگ تدریجی شده اند. این است که تحمل یک لحظه خلوت و سکوت را ندارند و خود را در شلوغی ها گم می کنند تا خود را فراموش کنند؛ چون چنین شخصی حتی نمی تواند یک لحظه خودش را تحمل کند؛ وجود خودش بار سنگینی است که نمی تواند آن را با خود حمل کند. ما انسانها به خاطر نداشتن شناخت از خود و هستی، خود را فدای هیچ ها کرده ایم. نهایت آرزوی ما و مدینه فاضله ی ما زندگی پست ترین موجودات عالم است. آیا تاکنون راز بقا را دیده اید؟ یک خانواده پنج نفره تمساح (کوروکودیل) را در نظر بگیرید! فکر می کنید اگر این ها هر روز غذا می خورند، ماهیانه چقدر فقط خرج خوراکشان می شد؟ هر روز برای هر تمساح، یک یا دو گوزن هفتصد، هشتصد کیلویی، گور اسب هزار کیلویی، کنار برکه می آید و خوراک او می شود که قیمت گوشت این گوزن ها حدود سی میلیون تومان است! یعنی خداوند هر روز برای یک خانواده پنج نفری تمساح، حدود صد و پنجاه میلیون تومان خوراک قرار داده است؛ ماهی چهار میلیارد و پانصد میلیون تومان! تازه این تمساح ها حرص نمی زنند که گوزن بیشتری بگیرند و فریز کنند و کنار بگذارند. لباسشان هم به صورت خیلی آسان تحت اختیارشان است و لازم هم نیست به دنبال پارچه و خیاط و بوتیک بگردند. کفش و کلاه وخانه ی شان هم همین طور... . در حالی که اگر هدف آفرینش انسان، همین بود که دیگر نیاز به فکر و عقل و انسان شدن نبود. نهایت آرزوی ما انسان ها و نهایت خواسته های ما شده آن چیزی که تمساح ها میلیون ها سال است به آن رسیده اند. اگر زندگی ترجیح دارد، پس در این زندگی، چه بخواهیم؟ و این هدف و خواستن ما با چه مسائلی ارتباط دارد؟ آیا افسردگی قرن ما و آتش و رنجی که انسان معاصر ما را فرا گرفته، نتیجه ی این نوع نگاه پوچ و عبث به زندگی نیست؟
کلیدواژه ها:
[ جمعه 93/12/1 ] [ 3:23 عصر ] [ علی اصغر هادی (93) - عضو افتخاری ]
|
||